عدم تحریف قرآن

Top of Form




عدم   تحریف قرآن‏

مقدمه‏

کتابهاى آسمانى قبل از قرآن، براى هدایت بشر در زمان پیامبر خاص صاحب همان کتاب نازل شده‏اند. امّا قرآن کریم به عنوان آخرین کتاب آسمانى، هدایت بشر را براى همیشه تاریخ بر عهده دارد. این ابدیت، مصون بودن قرآن از تحریف را نسبت به سایر کتب آسمانى از اهمیت بسیار بالاترى برخوردار مى‏سازد

بحث تفصیلى پیرامون تحریف و انواع آن و نیز بررسى دلایل عقلى و نقلى عدم تحریف قرآن هر چند در قالب این نوشتار نمى‏گنجد، امّا تلاش شده است به طور مختصر و در عین حال به زبانى ساده در این زمینه مطالبى آورده شود که براى همگان مفید باشد.

تحریف در لغت‏

تحریف از «حَرْف» گرفته شده است و «حرفُ الشی‏ء» یعنى کناره و لبه چیزى؛ مثل: «حرف السیف» به‏معناى لبه شمشیر. تحریف الکلام یعنى: «کلام را به کناره‏اى مایل کنیم که احتمال در آن داده شود و بتوان دو معنى از آن دریافت کرد». قرآن کریم درباره یهود مى‏فرماید: «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ» نساء، 46. یعنى کلمات الهى را از جایگاه خود منحرف مى‏ساختند؛ مثلاً وقتى خداوند به آنان فرمود «قُولُوا حِطَّةٌ» بقره، 58. بگویید «حِطَّه» (گناهان ما را بریز) آنان مى‏گفتند «حُنْطَه» یعنى گندم. آنها کلمه را تغییر مى‏دادند تا معنا تغییر پیدا کند.

اقسام تحریف‏

تحریف دو قسم است: الف- تحریف معنوى؛ ب- تحریف لفظى.

تحریف لفظى خود اقسامى دارد که در نظر اول به دو قسم (تحریف با افزودن و یا کاستن) تقسیم مى‏شود و این دو به صورت کم یا زیاد کردن حرف، حرکت، کلمه، آیه و یا سوره‏اى از قرآن مى‏باشد. که اکنون به بررسى و بود یا نبود آنها در قرآن کریم مى‏پردازیم.

1. تحریف معنوى‏

مقصود از تحریف معنوى: «برداشت انحرافى و تفسیر و توجیه سخن بر خلاف مقصود گوینده» است. گرچه بعضى از علما معتقدند این نوع تحریف در قرآن کریم واقع شده است البیان - خویى (ره)، ص 197.، اما به نظر مى‏رسد این تحریف در قرآن صورت نگرفته است؛ بلکه هیچ نوع تحریفى در خود قرآن ممکن نیست. همان‏طور که بعداً ثابت خواهیم کرد.

البته این‏گونه تحریفات در قرآن واقع نشده؛ زیرا تحریف خود نوعى باطل است و در قرآن هیچ باطلى راه ندارد. و اگر مفسرى از روى عمد یا سهو، قرآن را به غیر حقیقت آن تفسیر کند، تحریف معنوى با قرآن انجام داده است نه این‏که در خود قرآن تحریف معنوى به وجود آورده باشد. لذا ما تفاسیرى که در آن تحریف معنوى صورت گرفته داریم اما قرآنى که تحریف معنوى شده باشد، نداریم. بواقع، موضوع این نوع تحریف، نه خود قرآن، که تفسیر و برداشت از آن است که عبارت باشد از تفسیر یا ترجمه غلط قرآن به عمد.

2.تحریف لفظى‏

تحریف لفظى یعنى: «کم یا زیاد کردن قرآن، به طورى که در تلفظ اصل قرآن خللى وارد شود».

براى این‏که ببینیم تحریف لفظى در قرآن کریم صورت گرفته یا نه، باید قرآن موجود بین مسلمین را بررسى کرد.

در زمان نزول قرآن عده‏اى به حفظ و عده دیگرى به نوشتن آیات نازل شده مى‏پرداختند و آیات قرآن را بر روى پوست، کاغذ، چوب، استخوان کتف شتر و گوسفند، پارچه، سنگ و یا... مى‏نوشتند پژوهشى در قرآن کریم، محمدباقر حجتى، ص 215. در آن زمان، قرآن بدون حرکت و نقطه نوشته مى‏شد. زبان مردم جزیرة العرب همان‏طور که از نامش پیداست، عربى بود، و آنان مشکل زیادى در خواندن این کتاب آسمانى نداشتند، بخصوص که فصاحت و بلاغت در آن زمان به اوج رسیده بود.

وقتى اسلام از جزیرة العرب فراتر رفت و به سرزمین‏هایى چون ایران، روم و آفریقا قدم نهاد، عده زیادى غیر عرب با زبان‏هاى مختلف به اسلام گرویدند. اولین نقطه اتصال هر یک از این تازه مسلمان‏ها با اسلام، همان قرآن بود. آنان چون با زبان عربى آشنا نبودند و مقید بودند که این کتاب آسمانى را صحیح تلاوت کنند، ضرورت پیدا کرد که این کتاب را بدون این‏که در اصل تلفظ آن خدشه‏اى وارد شود نقطه گذارى و اعراب گذارى کنند. این کار هیچ تغییرى در اصل این کتاب آسمانى و یا تلفظ آن، ایجاد نکرد و تنها موجب سهولت در تلاوت آن شد. پژوهشى در قرآن کریم، محمدباقر حجتى، ص 465. در واقع این نقطه گذارى و اعراب گذارى مرحله‏اى از تکامل کتابت است، و نمى‏توان آن را افزودن بر قرآن و نوعى تحریف به حساب آورد؛ زیرا تحریف (کم یا زیاد کردن از قرآن به طورى که در تلفظ قرآن تأثیر داشته باشد) شامل این مسأله نمى‏شود چون حرکات و نقطه‏ها در تلفظ قرآن هیچ تأثیرى ندارد. در واقع مقصود از قرآن کلام الهى است نه این خط و جوهرى که بر روى کاغذ مى‏آید. بلکه این‏ها بیانگر کلام الهى است. لذا بعضى از خطاطان «بسم الله الرحمن الرحیم» و یا آیاتى از قرآن را براى زیبایى به شکل‏هاى مختلف مى‏نویسند که تحریف شمرده نمى‏شود چون در اصل تلفظ آنها هیچ تغییرى صورت نمى‏گیرد.

اما اگر گفته شود قرآن باید به همان شکل نوشته شود که صحابه در زمان حضرت رسول (صلى اللَّه علیه و آله) نوشتند و غیر آن هر طور نوشته شود تحریف است، این سخن مورد پذیرش نیست؛ چون: اولا معلوم نیست صحابه همه قرآن را به یک نحو مى‏نوشتند (خصوصاً در نوشتن که با تمرین زیاد هم چند نفر نمى‏توانند مثل هم بنویسند)؛ ثانیاً قرآنى که صحابه نوشتند در دسترس ما نیست؛ ثالثاً قرآن کلام الهى است نه کتابت صحابه.

در بعضى از موارد، براى اشباع کردن کلمه‏اى، واو آورده شده و گاهى هم ترک شده است و این هم تحریف نیست؛ چون کسى که قرآن را تلاوت مى‏کند در موردى که اشباع لازم است این کار را انجام مى‏دهد و جایى که لازم نیست بدون اشباع مى‏خواند پس همه تلاوت کنندگان، قرآن را مثل هم مى‏خوانند.

بنا بر این، تحریف لفظى به حرکت و حرف اصلاً در قرآن رخ نداده است.

تحریف لفظى، به صورت افزودن‏

اولین کسى که به جمع آورى قرآن پرداحت، حضرت على (علیه السلام) بود و سپس ابوبکر و دیگران. اما این قرآن‏ها در دسترس نبود و مردم بیشتر به کمک حافظه، قرآن را قرائت مى‏کردند. لذا وقتى کلمه‏اى یادشان مى‏رفت از مترادف آن استفاده مى‏کردند. و بعضى از نویسندگان وحى و مفسران قرآن معنا و تفسیر بعضى از کلمات و آیات را نمى‏دانستند و از رسول اکرم (صلى اللَّه علیه و آله) سؤال مى‏کردند و معنا و تفسیر آن را جلوى کلمه یا آیه مى‏نوشتند. وقتى این قرآن‏ها به دست دیگران مى‏افتاد، خیال مى‏کردند این‏ها از قرآن است. مثلاً نقل شده است که ابن مسعود و ابن زبیر و ابن عباس آیه 198 سوره بقره را به این صورت خوانده‏اند «لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ [فِی مَواسِمِ الْحَجِ‏]»؛ (گناهى بر شما نیست که از پروردگارتان رزق بخواهید {و به تجارت بپردازید} [در موسم و ایام حج‏]). و حال آن‏که «فی مواسم الحج» جزء قرآن نیست و کسى هم نپذیرفته است و در توجیه آن گفته‏اند که این تفسیرى از آنان است نه این‏که یک قرائت باشد. تفسیر قرطبى، ج 2، ص 413.

وقتى از روى این مصحف‏ها استنساخ شده و به سایر بلاد فرستاده مى‏شد، اختلافات زیادى بین مسلمین به وجود آمد. لذا عثمان دستور داد تمام مصاحف را جمع‏آورى کردند و به همان صورت که نازل شده بود در یک نسخه نوشته و به تمام بلاد مسلمین فرستادند. سید بن طاوس در کتاب «سعد السعود» به مسأله نگارش مصحف در زمان عثمان مى‏پردازد و مى‏گوید: «عثمان قرآن را به رأى على (علیه السلام) جمع‏آورى کرد و در حقیقت پشتوانه کار عثمان در جمع و ترتیب قرآن آگاهى‏هاى امیر المؤمنین (علیه السلام) درباره قرآن بوده است. و روایاتى نیز از شیعه و سنى مؤید این مطلب است. پژوهشى در تاریخ قرآن کریم، محمدباقر حجتى، ص 443. عمده کار عثمان وادار کردن مسلمین بر قرائت واحد بود. همان مدرک، ص 225. این قرائت واحد تا کنون محفوظ مانده است و مسلمین بر همان قرائت هستند و اگر کسى قائل به تحریف قرآن باشد، قائل به این نوع تحریف (زیاد کردن) نشده است و همه قبول دارند که چیزى به قرآن افزوده نشده و اختلاف در تحریف به نقصان است. کسى نگفته است حرف، کلمه، آیه و یا سوره‏اى به قرآن افزوده شده است. قرآن پژوهى خرمشاهى، ص 87.

پس تحریف مورد اختلاف در بین علما، تحریف به نقیصه است؛ اما علماى بزرگ شیعه معتقد به تحریف به نقیصه و کم شدن از قرآن هم نیستند و اگر کسى هم باشده که چنین مدعایى دارد،به خاطر عدم ژرف‏نگرى او در روایات و آیات قرآن بوده است.

قرآن و مسأله تحریف‏

همان‏طور که قبلاً گفته شد، هیچ نوع تحریفى در قرآن کریم صورت نگرفته است. بخلاف کتاب‏هاى آسمانى دیگر که تمام آنها تحریف شده‏اند.

خداوند مى‏دانست که عده‏اى در پى این هستند که قرآن را نیز تحریف کنند و علت تحریف کتب آسمانى قبل این بود که حفظ آن کتاب‏ها را به دست خود آنها قرار داد «بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ» مائده، 44. علما و دانشمندان (یهود) به این کتاب که به آنها سپرده شده بود حکم مى‏کردند در نتیجه تمام آن‏ها تحریف شد. براى جلوگیرى از تحریف قرآن، خداوند حفظ این کتاب را خود به عهده گرفت. و چون عده‏اى در زمان نزول آیات به فکر تحریف قرآن بودند و آنچه رسول گرامى اسلام مى‏فرمود بنویسید بعضى از آن‏ها الفاظ دیگرى مى‏نوشتند. لذا خداوند در همان زمان نزول وحى، آیاتى را فرستاد تا به آنان بفهماند که نخواهند توانست قرآن را تحریف کنند.

گرچه آیات زیادى دلالت بر تحریف ناپذیرى قرآن دارند اما ما در این‏جا فقط به بحث در مورد دو آیه شریفه مى‏پردازیم.

آیه حفظ 1- در بین دانشمندان علوم قرآنى این آیه مشهور به آیة الحفظ است چون با توجه به وجود کلمه حفظ در آیه معناى حفظ و صیانت قرآن از هرگونه تحریف را برداشت کرده‏اند.

«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» سوره حجر، 9.

کلمه «ذکر» و مشتقات آن بیش از 300 بار در قرآن آمده است و معانى مختلفى دارد و در مواردى بر قرآن کریم اطلاق شده است؛ از جمله در آیه فوق. لذا یکى از نام‏هاى قرآن «ذکر» است. و از آن جهت که خداوند متعال با سخن خود بندگان خویش را به فرائض و احکام تذکر مى‏دهد، به قرآن «ذکر» گفته شده است. پژوهشى در قرآن کریم، محمدباقر حجتى، ص 26.

معناى آیه این است که: «ما خود ذکر (قرآن) را فرو فرستادیم و خود نگهبان آن هستیم». این آیه از دو جمله تشکیل شده است:

1. إنا نحن نزلنا الذکر؛

2. و إنا له لحافظون.

در جمله اول 4 تأکید وجود دارد (إنّ، نا، نحن، نا)

و در جمله دوم هم 4 تأکید موجود است (إنّ، نا، لام، جمله اسمیه).

این قرآن از طرف خداوندى نازل شده است که یکى از صفات او «حکیم» است. و کارهاى او مطابق با حکمت است. حکمت او اقتضا مى‏کند نحوه سخن گفتنش دلیل داشته باشد.لذا در این‏جا سؤال این است که چرا خداوند با چندین تأکید این دو جمله را فرموده است؟ و چه چیز باعث شده است که خداوند حکیم این دو جمله را با تأکیدهاى فراوان، بیان کند؟

اگر به آیه 6 همین سوره توجه کنیم، مى‏بینیم خداوند افترا و استهزاى کافران را نسبت به پیامبر نقل مى‏کند:

وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ؛ و گفتند اى کسى که «ذکر» (قرآن) بر او نازل شده، مسلماً تو دیوانه‏اى.

نکات آیه‏

1. مشرکان پیامبر را به نام خودش خطاب نکردند، بلکه گفتند «یا ایها الذى».

2. چون ادعاى پیامبر را قبول نداشتند که «قرآن از جانب خداوند است» فعل را مجهول (نُزِّلَ) آوردند؛ یعنى نمى‏دانیم چه کسى این‏ها را بر تو نازل مى‏کند. و نگفتند (أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ).

3. حاضر نبودند پیامبر را با ضمیر خطاب، مخاطب قرار دهند بلکه به صورت ضمیر غایب (نُزِّلَ عَلَیْهِ) گفتند . ولى وقتى مى‏خواستند صفت جنون را به او نسبت دهند، ضمیر خطاب آوردند (إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ).

4. شاید کلمه «ذکر» را به این دلیل آوردند که بگویند تا رسول هست یادآورى کننده هم هست، ولى وقتى رسول رفت ذکر هم مى‏رود. مراجعه شود به تفسیر المیزان ذیل آیه.

با توجه به این نکته، نهایت گستاخى و استهزاى کفار نسبت به پیامبر مشخص مى‏شود. یعنى براى تمسخر، اسم آن حضرت را نیاوردند و گفتند «یا أَیُّهَا الَّذِی» و چون قبول نداشتند قرآن از طرف خداوند است، فعل را به صورت مجهول (نُزِّلَ) آوردند. باز به‏خاطر زیادى عنادشان نسبت به آن حضرت با ضمیر خطاب «عَلَیْکَ» او را مخاطب قرار ندادند، بلکه گفتند «عَلَیْهِ» و حال آن‏که وقتى مى‏خواهند صفت جنون را به آن حضرت نسبت دهند با ضمیر خطاب «إِنَّکَ» گفتند «إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ ؛مسلماً تو دیوانه‏اى». حجر، 6.

پس این آیه به‏طور واضح دلالت دارد که کافران مُصِر بودند که قرآن از جانب خداوند نیست و مقصود خود را با نیاوردن اسم آن حضرت، و آوردن فعل مجهول، و به کار بردن کلمه ذکر به‏جاى قرآن، در مجموع پیامبر را به استهزا مى‏گرفتند. لذا خداوند متعال در آیه 9 با 4 تأکید فرمود «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ» و با 4 تأکید بر حفظ آن پا فشارى کرد و این آیه درست در جواب آیه 6 همین سوره است.

از آن‏جا که کفار حاضر نبودند بگویند «أَنْزَلَ اللَّهُ» و ادعاى خود پیامبر را به رخ او بکشند، خداوند در جواب آن‏ها پنج بار از خود یاد کرد (نا، نحن، نا، نّا، ون) و به این وسیله هم بر از جانب خداوند بودن قرآن تأکید کرد و هم بر حفظ آن از سوى خود. پس این آیه (9 حجر) جواب آیه 6 حجر است و مقصود از «ذکر» در هر دو آیه، قرآن است که در یکى از آنها، از قول کافران از جانب خداوند بودن قرآن را انکار و در دیگرى بر از جانب خداوند بودن آن تأکید مى‏کند.

البته بعضى گفته‏اند مقصود از «ذکر» قرآن نیست بلکه رسول گرامى اسلام است. به دلیل این‏که از رسول خدا در آیه 10 سوره طلاق با کلمه «ذکر» یاد شده است قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً، رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ. (طلاق، 10) گرچه از توضیحات و استدلال طرح شده معلوم شد که مقصود از کلمه «ذکر» در آیه 9 حجر، قرآن است؛ اما جواب‏هایى به این شبهه داده شده که به اجمال از این قرار است:

1. آیت الله العظمى خویى(ره) مى‏فرماید: این سخن بى‏اساس است. چون مقصود از (ذکر) در هر دو آیه قرآن است. به قرینه آوردن لفظ «أنزل الله» و «نزّلنا» و اگر مراد پیامبر بود مناسب این بود که لفظ «ارسال» یا آنچه به معناى ارسال است بیاورد. البیان خویى، ص 207.

توضیح این‏که در قرآن کریم براى فرستاده شدن پیامبر اکرم از کلمه «ارسال» استفاده شده است، همان طور که براى فرستادن قرآن از کلمه «نزل» و مشتقات آن استفاده شده است.

2. سباق آیات دلالت دارد که «ذکر» در آیه 9، قرآن است (همان طور که توضیح آن گذشت).

3. در آیات قبل سخن از تکذیب قرآن است نه تهدید پیامبر (صلى الله علیه و آله) تا خداوند حفظ جان آن حضرت را تضمین کند.

جا دارد در پایان این قسمت، داستانى که قرطبى در تفسیرش نقل کرده ذکر کنیم.

یحیاى اکثم نقل مى‏کند که مأمون عباسى مجلس مناظره و گفتگویى برقرار کرده بود. در این اثنا، یهودى زیبارویى، با لباسى آراسته و خوش‏بو، همراه دیگران وارد آن مجلس شد. وى بسیار زیبا و شیوا سخن مى‏گفت. وقتى مجلس تمام شد و مردم پراکنده شدند، مأمون او را فراخواند و از او پرسید: «آیا تو یهودى هستى؟»

گفت: «بله».

مأمون به او گفت: «مسلمان شو تا هر حاجتى دارى برآورده کنم» و وعده‏هایى به او داد. یهودى جواب داد دین خود و پدرانم را رها نمى‏کنم، و از پیش مأمون رفت.

سال دیگر همان یهودى در حالى که مسلمان شده بود، در همان مجلس حاضر شد و مسائل فقهى را به بهترین شکل بیان کرد. وقتى مجلس تمام شد، مأمون او را فراخواند، و از او پرسید: «آیا تو همان شخصى نیستى که سال گذشته در مجلس ما بودى؟»

جواب داد: «آرى».

مأمون پرسید:« به چه دلیل مسلمان شدى؟»

جواب داد: «وقتى سال قبل از پیش شما رفتم، تمایل پیدا کردم که این ادیان را آزمایش کنم که کدام بر حق است. و همان‏طور که مى‏بینى من خطّ زیبایى دارم و با همان خطّ زیبا سه نسخه کتاب انجیل نوشتم و مقدارى از آن کم کردم و مقدارى به آن افزودم و به کلیساى مسیحیان بردم، بلافاصله از من خریدند و سپس سه نسخه تورات نوشتم و مقدارى از آن کم کردم و مقدارى نیز به آن افزودم و به معبد یهودیان بردم آنان نیز از من خریدند. سپس رو آوردم به قرآن و سه نسخه از آن را نوشتم و مقدارى به آن افزودم و قدرى نیز از آن کم کردم. آوردم پیش کتاب فروش‏ها، آن را ورق زدند، وقتى مى‏دیدند کم و زیادى در آن هست، همه به من بر مى‏گرداندند و نمى‏خریدند. از این جا دانستم که این کتاب محفوظ است و تحریف نمى‏شود و این دلیل مسلمان شدن من بود.

یحیى بن اکثم مى‏گوید در آن سال به حج مشرف شدم و در آن‏جا «سفیان بین عیینه» را دیدم. خبر مسلمان شدن آن یهودى را نقل کردم، او گفت مشابه این داستان در قران هست، آن‏جا که خداوند درباره تورات و انجیل مى‏فرماید: «بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ» مائده، 44.. خداوند حفظ تورات و انجیل را به آنها واگذار کرد، آن را ضایع کردند و درباره قرآن فرمود:

«إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» حجر، 9.. که خود متکفل قرآن شد و هرگز ضایع نخواهد شد. تقسیر الجامع لأحکام القرآن، قرطبى، ج 10، ص 6.

از این داستان استفاده مى‏شود که مسلمانان در نگهدارى و حفظ قرآن کوشا بودند و دقت داشتند؛ حتى کتاب فروش‏ها که کارشان فروش کتاب است. در صورتى که از صدر اسلام تا کنون علاوه بر اهل بیت (علیهم السلام)، علماى بسیارى از شیعه و سنى بودند که فقط در تفسیر قرآن کار مى‏کردند. با این وجود چگونه مى‏شود این کتاب الهى را تحریف کرد.

از آیه 9 حجر استفاده مى‏شود که خداوند قرآن را از هر نوع دخل و تصرفى، حتى جابجا شدن آیات، حفظ مى‏کند. چون آیه اطلاق دارد و قید نکرده که از چه چیز آن را حفظ مى‏کنم. لذا قرآن از هر نوع تحریف، نقص، زیادى، و جابجایى آیات و سُوَر و ... مصون است. و قرآن موجود همان قرآن عهد رسول اکرم (صلى اللَّه علیه وآله) به همان شکل که خداوند نازل کرده محفوظ مانده و خواهد ماند.

آیه عزت‏

إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِالذِّکرِ لَمَّا جَائَهُمْ وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزیزٌ، لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِه‏ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ فصلت، 41 و 42.

به راستى کسانى که چون ذکر (قرآن) برایشان آمد به آن کافر شدند و به راستى که قرآن کتابى شکست ناپذیر است، باطل به هیچ وجه و از هیچ سو به آن رو نمى‏آورد، فرو فرستاده‏اى از سوى خداوند فرزانه و ستوده است.

هنگام استدلال به این آیه براى تحریف ناپذیرى قرآن، باید دو کلمه «عزیز» و «باطل» معنى شود.

الف. عزیز

عزیز برگرفته از ماده «عزت» است و واژه عزت از «ارض عزاز» (زمین سخت و نفوذ ناپذیر) گرفته شده است. از این رو عزیز به معنى «شکست ناپذیر» و نفوذ ناپذیر است و مفهوم عزیز مصادیق مختلفى دارد. مثلاً به حاکمان مقتدر به لحاظ شکست ناپذیرى آنان، و بر اشیاى کمیاب به خاطر دشوارى دست‏یابى به آن «عزیز» گفته مى‏شود که در هر دو معنا نوعى نفوذ ناپذیرى لحاظ شده است. پس «عزیز» یعنى: نفوذ ناپذیر و شکست ناپذیر.

ب. باطل‏

باطل به معنى «تباه شونده» و «تباه کننده» است. و به هر چیزى که خود به تباهى انجامد یا امر دیگرى را به تباهى مى‏کشاند اطلاق مى‏شود. از این رو چیزهاى فاسد شونده و مطالب نادرست و امور بى‏ثبات را باطل مى‏نامند.

جمله «من بین یدیه و من خلفه» در این آیه به معناى «پیش رو و پشت سر» از نظر زمانى است و مقصود هنگام نزول آیات و بعد از آن است و یا روى هم رفته به معناى «به هیچ وجه و از هیچ جهت» است و بر نفى کامل دلالت دارد.

با توجه به مطالب فوق، صفت عزیز به تنهایى بر مصونیت قرآن از تحریف دلالت دارد؛ زیرا تحریف نوعى شکست و نفوذ پذیرى است که با عزیز بودن قرآن سازگارى ندارد.

قرآن کریم بعضى از کلمات را خود تشریح کرده است. 1- یکى از وجوه اعجاز قرآن را معنا کردن کلمات عجمى که در قرآن آمده است و خود قرآن آنرا معنا کرده است شمرده‏اند. در کتاب «من إعجاز القرآن» نوشته «رئوف ابوسعده» چاپ قاهره، 61 کلمه عجمى که خود قرآن آنرا ترجمه کرده است را جمع‏آورى کرده است.این‏جا نیز عزیز بودن قرآن را توضیح داده است. گر چه «عزیز» از جهت لغت به‏معناى نفوذ ناپذیرى است اما عزیز بودن قرآن به این معناست که «لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه» هیچ نوع باطلى به او راه پیدا نمى‏کند. چون عزیز بودن قرآن به حق بودن آن است و هیچ‏گاه در حق، باطل راه ندارد و هر دو یکجا جمع نمى‏شوند.

پس این آیه هر گونه تحریفى را از قرآن نفى مى‏کند، چون هر نوع تحریف باطل است و باطل مطلقاً به قرآن راه ندارد، چه تحریف معنوى باشد و چه لفظى.

این استدلال، متکى به مفهوم و معناى آیه بود، اما عده‏اى از بزرگان با استدلال به این آیه و ورود به بحث از طریق اعجاز قرآن گفته‏اند: قرآن مجید معجزه جاودانه حضرت محمد (صلى اللَّه علیه و آله) است و اعجاز قرآن منحصر به زمان نزول قرآن نیست همان‏طور که اعجاز آن منحصر در هیچ جهتى نمى‏شود؛ یعنى قرآن فقط از جهت فصاحت و بلاغت معجزه نیست که بشر نتواند سوره‏اى مثل سوره‏هاى قرآن بیاورد. بلکه قرآن از هر جهتى المیزان، ج 1، ص 60، جلال الدین سیوطى وجوه اعجاز قرآن را بى‏نهایت مى‏داند (مراجعه شود به معترک الأقران فى إعجاز القرآن، ج 1، ص 5). -از قبیل فصاحت، بلاغت، علوم مختلف، غیب‏گویى، آهنگ و موسیقى آیات،اسرارخلقت
و ... -معجزه است.

اگر به این قرآن که از هر جهت معجزه است، هر گونه تحریف و تغییرى روى آورد، جهت اعجاز آن از بین مى‏رود و معارف آن دگرگون مى‏شود و این مصداق تباه شونده و تباه کننده است که روى آوردن آن به قرآن در این آیه از هر جهت منتفى شده است و قرآن هیچ نوع تحریف و باطلى را نمى‏پذیرد.

مقایسه آیه حفظ (حجر، 9) و آیه عزت (فصّلت، 41 و 42)، نکته بسیار لطیف و زیبایى را مى‏رساند و آن این‏که هم از جهت بیرون (نگهبانى خداوند) و هم از جهت درون (به‏لحاظ نفوذ ناپذیرى) مصونیّت قرآن تضمین شده است. یعنى محفوظ بودن هم در ذات قرآن موجود است و هم از خارج آن یک حافظ و نگهبان براى آن وجود دارد. همانند قلعه‏اى که با دیوارهاى بلند و محکم بر بالاى کوهى بنا شده باشد و در چهار طرف این قلعه نگهبانانى مشغول نگهبانى باشند، این قلعه هم از جهت درونى و ذاتى محکم است و هم از بیرون.

تحریف ناپذیرى قرآن با استدلال به روایات.

1. حدیث ثقلین‏

قالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلى اللَّه علیه وآله): إِنِّی تارِکٌ فیکُمُ الثِّقْلَیْنِ کِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتَّى یَرِدا عَلَیَّ الْحَوْضَ ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا بحار الانوار، ج 2، ص 226 ؛ پیامبر (صلى اللَّه علیه وآله) فرمود: من در بین شما دو چیز گران‏بها را به ودیعه مى‏گذارم؛ کتاب خدا (قرآن) و عترت و اهل بیتم. و هرآینه آنان از یکدیگر جدا نمى‏شوند تا زمانى که در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند. اگر به این دو درآویزید و چنگ بزنید هرگز گمراه نخواهید شد.

این حدیث را بسیارى از محدثین شیعه و سنى نقل کرده‏اند، به‏طورى که هیچ شک و شبهه‏اى باقى نمى‏ماند که این سخن را رسول معظم اسلام فرموده است.

آن دو چیز گراسنگى که پیامبر اکرم(صلى اللَّه علیه وآله) بجا گذاشته و درآویختن وچنگ‏زدن به آن دو، نجات از ضلالت و گمراهى در پى دارد، قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) هستند.

اگر بگوییم قرآن تحریف شده، در آن صورت تمسک کردن بدان واجب نیست؛ لکن حدیث ثقلین مى‏گوید چنگ‏زدن به قرآن تا قیامت باقى است، بنا بر این تحریف قرآن باطل است. زیرا اگر قرآن تحریف شده باشد، تکیه و تمسّک بدان بى‏معناست.

توضیح بیشتر:

این روایت مى‏گوید قرآن با عترت همراه و این دو تا قیامت در بین مردم هستند؛ پس باید شخصى (عترت) باشد که در کنار قرآن باشد و کتابى (قرآن) باشد تا در کنار عترت باشد (تا هر دو در کنار حوض کوثر بر پیامبر اکرم -صلى اللَّه علیه و آله- وارد شوند) تا چنگ‏زدن به این دو، امت اسلام را از گمراهى نگه دارد.

واضح است که چنگ‏زدن به عترت (ائمه علیهم السلام) به دوست داشتن آنان و پیروى کردن از گفتار و رفتار آنان است نه در حضور ایشان بودن، چون براى همه مسلمانان در تمام بلاد ممکن نیست -حتى در زمان حضور- در کنار آنها باشند. ما شیعیان هم در زمان غیبت امام (علیه السلام) با دوست داشتن و پیروى از دستور آن بزرگوار، به ایشان تمسک مى‏جوییم. اما چنگ‏زدن و درآویختن به قرآن ممکن نیست مگر با رسیدن به خود قرآن. پس باید قرآن در بین مسلمانان وجود داشته باشد تا چنگ‏زدن به آن امکان پذیر باشد و مردم گمراه نشوند. البیان، خویى، ص 211.

بنا بر این قرآنى که میان مسلمانان است تحریف نشده، زیرا اگر تحریف شده بود پیامبر دستور نمى‏داد براى نجات از گمراهى به کتابى که تحریف شده و گمراه کننده است چنگ بزنید. و این سخن لغوى است که از ساحت مقدس رسول گرامى اسلام دور است.

2. عرضه کردن روایات به قرآن‏

پیامبر اسلام مى‏دانست که بعد از وفاتش، بعضى از اشخاص، روایات کذبى را به آن حضرت نسبت خواهند داد، از این رو، براى به اشتباه نیفتادن امت اسلام، پیامبر اکرم قرآن را میزان و وسیله‏اى براى درست بودن و نبودن آنچه از او نقل مى‏کنند قرار داد و فرمود: هر چه از من براى شما نقل مى‏کنند اگر موافق کتاب خدا (قرآن) بود بپذیرید، اما اگر مخالف قرآن بود من آن را نگفته‏ام.

روایات به این مضمون در کتاب‏هاى حدیث زیاد است به‏طورى که این روایات متواتر است. رجوع شود به وسائل الشیعه، ج 27، طبع آل‏البیت، باب وجوه الجمع بین الأحادیث المختلفة. امام صادق (علیه السلام) فرمود: خَطَبَ النَّبِیُّ (صلى اللَّه علیه وآله) بِمِنى، فَقالَ: أَیُّهَا النَّاسُ! ما جائَکُمْ عَنِّی یُوافِقُ کِتابَ اللَّهِ فَأَنَا قُلْتُهُ وَما جاءَکُمْ یُخالِفُ کِتابَ اللَّهِ فَلَمْ أَقُلْهُ. وسائل الشیعة، ج 27، ص 111، طبع آل البیت.

پیامبر اکرم (صلى اللَّه علیه وآله) در منى خطبه‏اى خواند، سپس فرمود: اى مردم! هر چه از من نقل شد براى شما که موافق قرآن است، پس من آن را گفته‏ام، و آنچه نقل شد براى شما که مخالف قرآن است، هرگز من آن را نگفته‏ام.

اگر قرآن تحریف شده، چگونه پیامبر صحت و سقم آنچه به او نسبت داده مى‏شود را مشروط به موافقت و مخالفت با کتابى کرده که اصلاً درست و نادرست بودن خودش معلوم نیست؟!

دین اسلام در دو چیز خلاصه مى‏شود:

1. قرآن؛

2. سنت پیامبر (صلى اللَّه علیه وآله).

و سخنان اهل بیت (علیهم السلام) نیز در قالب قرآن و سنت پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) مى‏باشد.

اگر بگوییم قرآن تحریف شده دیگر از اسلام چیزى باقى نمى‏ماند؛ چون قرآن معیارى است، که‏مى‏توان با آن سنت واقعى پیامبر را از خرافات و زوائد جدا کرد، اما با قرآن تحریف شده نمى‏توان این سنجش را انجام داد.

دلیل عقلى‏

خداوند متعال براى هدایت بشر همیشه پیامبران و کتاب‏هاى آسمانى فرستاده است و کامل‏ترین و آخرین کتاب را براى هدایت بشر (قرآن) بر رسول گرامى اسلام نازل فرمود و حضرت محمد (صلى اللَّه علیه و آله) را آخرین فرستاده خود قرار داد که پس از او نه کتابى خواهد آمد و نه پیامبرى.

اگر این قرآن که کتاب هدایت است تحریف شود و به پیامبرى هم که راه راست را به مردم نشان دهد نیاید، مردم گمراه خواهند شد بدون این‏که در این گمراهى تقصیرى داشته باشند؛ بلکه این گمراهى به‏خاطر حفظ نشدن قرآن از طرف خداوند است و این امر با ساحت اقدس الهى سازگارى ندارد. و این خلاف حکمت است و خداوند کار خلاف حکمت نمى‏کند. در نتیجه باید قرآن از دست تحریف دور بماند.

در پایان متذکر مى‏شویم که این بحث (تحریف ناپذیرى قرآن) در جواب مدعیان تحریف و بعضى از یهود، نصارى و ... است که مى‏خواستند قرآن را تحریف شده جلوه دهند.

امتیاز ثبت و اعمال شد.

کاربر گرامی شما هم می توانید نظر خود را ثبت کنید.

آدرس الکترونیک :

 <-- نظری وارد نشده است

متن نظر :

نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.

Bottom of Form

آیا قرآن تحریف شده است؟

صحت تاریخی قرآن

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

پرش به: ناوبری، جستجو

این مقاله به بررسی صحت تاریخی قرآن به عنوان متنی که توسط محمد به بشریت تحویل داده شد می‌پردازد.

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/5/5e/Uthman_Koran-RZ.jpg/220px-Uthman_Koran-RZ.jpg

http://bits.wikimedia.org/static-1.23wmf3/skins/common/images/magnify-clip-rtl.png

قرآن قرن نهم میلادی، میراث اصلی محمد، پیام‌آور اسلام.

محتویات

 [نهفتن

دیدگاه مسلمانان[ویرایش]

مفسرین اهل سنت بصورت تاریخی همواره معتقد به صحت تاریخی قرآن بوده به این معنی که آیات قرآنی که در امروزه در دست ما است دقیقاً همان چیزی است که محمد بیان کرده‌است و هیچگونه تغییری اعم از حذف یا اضافه در آن صورت نگرفته‌است.[۱][۲] البته اهل سنت بصورت سنتی سه طریق اصلاح را پذیرفته‌است: با استناد به آیاتی مانند رعد ۳۹ یا اعلی ۶-۷ تفاسیر سنتی اهل سنت پذیرفته‌اند که خود خدا ممکن است باعث بشود که محمد برخی از آیات را فراموش کند و یا حتی آیاتی از قرآن را حذف کند (مقایسه کنید با تفاسیر شیعه مانند تفسیر المیزان که این موضوع را نمی‌پذیرند). دیگر اینکه ممکن است برخی از آیات قرآن جایگزین آیات دیگر شده باشند (ناسخ و منسوخ). اما علاوه بر اینها برخی از علمای اهل سنت هم معتقد بودند که تحت نظارت جبرئیل، محمد برخی از آیات را که به او وحی شده بود را در قرآن قرار نداده‌است.[۳] به عنوان مثال بگفته جان بورتان آیه شماره ۲ سوره نور در مورد مجازات زناکار با مجازات سنگسار تفاوت می‌دارد. برخی از فقیهان قدیمی دقیقاً به همین دلیل مجازات سنگسار را رد می‌کردند اما در کل توافقی بین فقیهان در مورد مجازات سنگسار برای زنا وجود داشت. برای بسیاری پذیرش اینکه رفتار و گفتار یک انسان بتواند جایگزین کلمات خدا بشوند وجود نداشت، و به همین دلیل اینگونه استدلال می‌کردند که حتماً می‌بایست آیه سنگساری بوده که در قرآن قرار داده نشده اما حجیت آن باقی مانده‌است. در تفاسیر قدیمی روایاتی منتسب به ابی ابن کعب، ابوموسی اشعری، عایشه و غیره نقل شده که مضمون آنها کنار ماندن برخی از آیات در قرآن تدوین شده می‌باشد.[۴] بدین سان برخی از علمای اهل سنت بصورت سنتی معتقد بودند که محمد تحت نظارت جبرئیل برخی از آیات را در قرآن قرار نداده اگرچه آن آیات هنوز حجیت خود را داشتند.[۳]

از طرف دیگر زیرشاخه میمونیه خوارج ادعا می‌کردند که سوره یوسف بدلیل مضامین عشقی آن به قرآن تعلق ندارد.[۵] شیعیان بصورت تاریخی دیدگاه‌های مختلفی داشته‌اند. برخی از شیعیان معتقد بودند که اشارات قرآن به علی و خاندان او در هنگام جمع آوری قرآن کنار گذاشته شده و علاوه بر آن تغییرات کوچکی در برخی آیات داده شده‌است.[۱][۲] در منابع شیعه روایات متعددی در زمینه تحریف قرآن توسط صحابه محمد بدست رسیده که بسیاری از آنها در «کتاب القرائات» (یا «کتاب التنزیل و التحریف») توسط احمد بن محمد السیاری جمع آوری شده‌است که نجاشی در مورد او می‌گوید «حدیث او ضعیف و مذهبش فاسد است» و گویا او را متهم به غلو در دین می‌کند[۶]. البته در منابع شیعه (مانند تفسیر عیاشی) روایاتی در رد هرگونه تحریف نیز یافت می‌شود.[۷][۸] در مورد اینکه چه بخشی از شیعیان قرن اول معتقد به حذف اشارات به علی و خاندان او بودند اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی آنها را زیاد و برخی تنها گروهی می‌شمارند.[۹] بارآشر در دانشنامه قرآن می‌گوید: مفسرین قرن چهارم شیعه مانند شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی و شیخ طبرسی معتقد بودند که هر آنچه در قرآن جمع آوری شده توسط عثمان آمده صحت دارد (یعنی تغییری در آن صورت نگرفته) اما این قرآن ناقص است (یعنی شامل تمامی وحی‌ای که به محمد شده نمی‌باشد)..[۸] ولی حسن حسن زاده آملی با نقل اقوال اینان و برخی دیگر آنان را مخالف اعتقاد به هر گونه کم و زیاده در قرآن دانسته‌است.[۱۰] در دوران صفویه برخی از دانشوران شیعه (مانند ملا محسن فیض کاشانی و محمد باقر مجلسی) معتقد بودند که بر پایه برخی احادیث قدیمی شیعه، قرآن دچار تغییر گشته‌است.[۸] اما واقعیت داشتن تحریف قرآن را نمی‌پذیرفته‌اند مثلاً فیض کاشانی به آیه «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون: به تحقیق ما ذکر(قرآن) را نازل کرده و قطعا آن را حفظ خواهیم نمود» استناد کرده[۱۱] و محمد باقر مجلسی در کتاب بحار الانوار در ردّ اخبار دلالت کننده بر کم شدن از قرآن می‌گوید: «این اخبار، اخبار آحاد هستند و قطع به صحت آنها پیدا نمی‌شود»[۱۲] دانشورانی مانند سید ابوالقاسم خویی [۱۳] و عبدالله جوادی آملی نیز بر علیه تحریف قرآن استدلال کرده‌اند.

سید حسین مدرسی طباطبایی در بررسی خود نشان می‌دهد که روایت‌های تحریف قرآن اخبار واحدی هستند که توسط اهل سنت برای منزلت‌بخشی به برخی صحابه ساخته‌شده‌اند و باهم تناقضات بسیار شدیدی دارند[۱۴]. این روایات به درون شیعه نیز راه‌یافته و توسط برخی مناظره‌گران شیعی مانند هشام بن حکم در مناظره با اهل سنت استفاده‌شده‌اند. فضل بن شاذان اهل سنت را به دلیل اعتقاد به تحریف قرآن مذمت می‌کند که نشان می‌دهد در قرن سوم هجری شیعیان به عدم تحریف معتقد بودند. شیخ صدوق به شدت عقیده به تحریف را رد می‌کرد و مرتضی علم‌الهدی کسانی را که به تحریف معتقد بودند را تکفیر می‌کرد[۱۴] .

دیدگاه مورخین غربی[ویرایش]

فرانسیس ادوارد پیترز، مورخ و استاد دانشگاه نیویورک، می‌گوید که تلاش‌ها برای بازسازی متن اولیه و دست نخورده قرآن در آکادمیای غربی چیزی که تفاوت برجسته‌ای با متن حال حاضر قرآن داشته باشد را بدست نداده‌است. البته برخی از شیعیان معتقد بودند که بخش‌هایی از قرآن که به علی اشاره داشته از قرآن حذف شده اما بگفته پیترز دلایل آورده شده آنقدر ضعیف و عقیدتی است که بجز عده قلیلی، بقیه قانع شده‌اند که آنچه امروز در دستان ما است چیزی است که از زبان محمد خارج شده‌است.[۱۵] بگفته ویلیام مونتگمری وات و ریچارد بل، اگر هرگونه تغییری از طریق اضافه کردن، حذف کردن، و یا تغییر متن اتفاق افتاده بود، تقریباً با قطعیت جدال در میگرفت، ولی رد و نشانی کمی از جدال مشاهده می‌کنیم. خیلی از افراد مذهبی تر مسلمان رفتار عثمان را توهین آمیز یافتند و او نهایتاً بسیار غیرمحبوب شد، اما عموماً اتهام تحریف قرآن در لیست اتهامات او قرار نگرفته و هیچوقت نکته اصلی نبوده‌است. البته دیدگاه شیعه وجود داشته که بخش‌هایی از قرآن که به علی و خاندان او اشاره داشته از قرآن حذف شده‌اند. اما این اتهام به همان اندازه به عثمان وارد شده که به دو خلیفه اول، که قرآن اولین بار تحت نظارت آنها فرض شده‌است که جمع شده، نیز وارد شده‌است. بگفته وات و بل، این ادعا بر پایه دلایل اعتقادی بوده و برای مورخین مدرن جذابیتی ندارد. بگفته وات و بل، مطالعات مدرن قرآن هیچ دلیل جدی ای بر وقوع تحریف برجسته در قرآن ارائه نکرده‌است. اگر چه سبک قرآن تغییر می‌کند ولی تقریباً تردیدی از صحت آن باقی نمی‌گذارد. آنچنان کل قرآن بشکل واضحی حالت یکنواختی دارد که شک نسبت به خلوص آن بسختی ممکن است پیش بیاید. البته برخی از اسلام شناسان غربی صحت از آیات خاص مورد شک قرار داده‌اند. مثلاً سیلوستر دی سکی آیه ۱۴۴ از سوره آل عمران را که صحبت از فانی بودن محمد می‌کند را مشکوک یافته و جهت استدلال به داستان عمر اشاره می‌کند که حاضر نبوده بپذیرد که محمد فوت کرده‌است و ابوبکر او را مورد خطاب قرار می‌دهد. وات و بل به تحلیل این آیه پرداخته و احتمال اینکه ابوبکر این آیه را جعل کرده باشد را رد بسیار غیر محتمل می‌یابند.[۱۶] البته پذیرش کلی اینکه قرآنی که امروزه در دست ماست کلامی است که از زبان محمد خارج شده به معنی این نیست که بحث‌هایی در مورد آیات خاص در جریان نباشد. ویلیام مونتگمری وات و ریچارد بل می‌گویند که در قرآن شاهد تغییرات سریع ریتم، تکرار کلمات یا عبارات در آیات کنار هم، حضور ناگهانی آیه‌ای که موضوعی متفاوت با آیات اطرافش دارد، برخورد متفاوت با یک موضوع در آیات کنار هم، شکاف‌ها در ساختار گرامری، تغییرات ناگهانی در طول آیات، تغییر ناگهانی سوم شخص به اول شخص، یا مفرد به جمع، و کنار هم آمدن آیاتی که در ظاهر معنی متفاوتی دارند هستیم. اینها عموماً مشخصه خاص متن قرآن در نظر گرفته شده‌اند. اما بل و وات پیشنهاد می‌کنند که ممکن است دلیل این اینها تغییر، اصلاح و بازنویسی در متن آن باشد. بگفته وات و بل حتی اگر نیز دیدگاه نیز پذیرفته نشود، لازم است که توجیهی برای این حالت متن قرآن داده شود.[۱۷]

مورخینی هم هستند که دیدگاه‌هایی مخالف عقیده عموم مورخین دارند. به عنوان مثال جان وانسبرو معتقد است که قرآن کنار هم گذاشته شده متون مقدس دیگر، از جمله متون مقدس مسیحی-یهودی است.[۱۸][۱۹] مایکل کووک و پاتریکا کرون نگاه سنتی نسبت به نحوه تدوین قرآن را رد کرده و می‌گویند که هیچ شاهد قوی ای منبی بر اینکه قرآنی قبل از دهه پایانی قرن هفتم میلادی وجود داشته نداریم.[۲۰] گرد پوین می‌گوید که قرآن ملغمه‌ای از متونی است که برخی از آنها ممکن است صد سال قبل از محمد هم وجود داشته‌اند.[۲۰] اگر چه بعضاً خلاقیت و تازگی برخی از این دیدگاه‌ها ستوده شده ولی صحت این نظریات مورد حمله و یا تمسخر قرار گرفته‌اند:[۲۱][۲۲] به عنوان مثال وان اس در رد نظریه کووک و کرون می‌گوید که «به رد کردن این نظریه احتیاجی نباشد زیرا نویسندگان تلاشی مفصل برای اثبات آن نمیکنند. آنجاهایی که تفسیر جدیدی از حقایق مشهور میدهند، تفسیر آنها قطعی نیست. اما آنجایی که آگاهانه حقایق پذیرفته شده را معکوس میکنند، روش آنها فاجعه بار است.»[۲۳]